چند روزی در ارومیه
آردا 20 روز خونه مامان بزرگ بود و خونه زندگیشون رو داغون کرد
فضولیها و خرابکاریها هم دیدن دارند!!!!........
بابا بزرگ عمرا بذارم قبل از من به تلفن برسی...... خودم... خودم.... خودم...
من عاشق این سوراخ سنبه های خونه مامان بزرگم
این هم یکی دیگه که اصلا هم خرابکاری نمیکنم
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه! یعنی: پیدام کردی؟؟؟
اصلا هم دوست ندارم راه راست برم! همش از سوراخها رد میشم
آتیلا داری چیکار میکنی؟؟ مشق مینویسی؟
بذار من هم مشق بنویسم خووووووو، فقط یه خط... یه خط.... لطـــــــــــــــفا
دادش یه قلیون چاق کن برامون، نان روغنی تون که حرف نداشت!
یاالله........ می خوام بلند شم
الوووووو.... بابا..... ما چند روز دیگه میایم
آردا دنبال چی میگردی؟
دنبال اینها بودم، کاری به کار شما ندارم که... ای بابا
باز هم سیــــــــــــــــــــــــم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این هم یه نوع بازیه احتمالا... شاید.... ممکنه.... ما که روشن نیستیم هنوز
این مزه چقدر آشناست؟!! آهان! این همون چوب شوره که وقتی من تو شکم مامان بودم، همش میخورد!