آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

good morning

آردا هر روز چیز جدیدی برای شگفت زده کردن ما داره، شعر، جمله، حرفهای قلمبه سلمبه!!! همین چند روز پیش به صورت خود جوش شروع کرد به گفتن اینها: Hello, good morning, I'm fine thank you هنوز از بهت خارج نشده بودیم که شروع به خواندن سوره حمد کرد! خوندن شعرهای جدیدی که ما بلد نیستیم و گفتن حرفهای  گنده تر از دهنش هم که کار هر روز این گل پسره! تمام رنگها و بیشتر میوه ها رو به انگلیسی بلده، اسم ماشینهای مختلف رو یاد گرفته ، خیابونها رو میشناسه و 100% درست تشخیص میده که کجا داریم!  همش در حال حرف زدن و شیرین کاریه؛ با قر فراوان میرقصه و با آهنگها همخوانی میکنه. به کار همه کار داره و از همه چیز میخواد سر در بیاره، حرفه...
5 آذر 1393

پسر کو ندارد نشان از پدر!

  بله......... میدونم! شاید تو این عکس نشانهایی از پدر داشته باشه ولی... دوست دختر پیدا کردن، اون هم به این زودی، اون هم فقط با یه دونه نونوپا (تخم مرغ)، هییییچ نشانی از پدر نداره، گفته باشم! اسمش عسل هست و ملوسترین دخمل مهد کودکه همچین پسر با سلیقه ای دارم من تازه وقتی عمه اعظم ازش پرسید میخوای با عسل چیکار کنید، گفت میخوام با هم بریم حموم! والا ! بچه های این دوره زمونه بچه نیستند که ... ...
3 مهر 1393

مهد کودک

بالاخره بعد از تحقیق و تفحص فراوان و رفتن و اومدن تو 1000 تا مهد کودک و سرچ تو اینترنت یه مهدکودک که تمام شرایط لازم رو داشته باشه پیدا کردیم: مهدکودک گلستان کودک تو پاتریس هفته آخر شهریور را آزمایشی رفتیم، چند روزی من تو مهد کودک میموندم ، کمی تو کلاس پیش آردا و کمی هم تو اتاق مدیر با دوربین اوضاع رو کنترل میکردم. همه چی به نظر عالی می اومد... 3-4 روز بیشتر طول نکشید که آردا داوطلبانه رفت تو کلاسش و تو اولین جمعه همه رو بیدار کرد که زود باشید بریم مهد کودک، دیر شده!!! ثبت نام کردیم و آردا از 1 مهر 93 مهدکودکی شد. این هم آقای خوشتیپ روز اول مهر داره میره مهد کودک   این هم چند روز قبل جلوی مهد کودک   ...
1 مهر 1393

بعد از مدتها برای خود خودت می نویسم

سلام آردا پسر مامان تنبل خیلی وقته نتونسته به وبلاگت سر بزنه و آپ کنه. دلایل زیادی داره که البته یکیش هم خودتی! بله... چون حتی اگه 3 ثانیه به حال خودت باشی حتما یک فاجعه به بار میاری... مامان و بابا همش در خدمتت هستند و در ساعاتی که شما خوابید ما هم خستگی در میکنیم ... والا! یه خلاصه از این مدتی که نبودم بی عکس میگم و بقیه چیزها رو با عکس الان شما حدود 7-8 تا شعر فارسی و 2-3 تا هم شعر ترکی بلدی و مش در حال سوال پرسیدنی، همه جمله هات  چرا و چه جوری و چیه و چیکارش کنیم  دارند و همش ک باید جواب بده. خودت هم که بلا شدی و هر رو حداقل یک مورد خرابکاری بزرگ یا کوچیک داری! علاقه عجیب و غریبی به ماشینهای مختلف داری طوریکه ...
7 مرداد 1393

یادم رفته بود بگم...

یادم رفته بود بگم که: آردا 1 ماه و 20 روزه بود که در حرکتی ناگهانی مکیدن انگشت شستش رو ترک کرد این عکس تقریبا مربوط به آخرین روزهای انگشت مکیدنه آرداست. و یادم رفته بود بگم که آردا از 13 ماهگی به جای واژه مامان، میگه " بایَ ک" یعنی همون "بهارک"! دوست داره هر چیزی رو جای خودش بذاره و موقع ناهار روفرشی و سفره رو خودش میبره و پهن میکنه. میزها رو با دستمال پاک میکنه و جارو میکشه..... خلاصه عصای دست مامانشه و باز هم یادم رفته بود بگم که آردا از روزهای نزدیک به چهارده ماهگی سعی میکنه بپره و حرکات جهشی انجام میده و وقتی کسی میگه "هوپلی هوپلی هوپ" آردا میپره و یادم رفته بود بگم که آردا از دیوار راست بالا میره، مثلا از سمت جلوی سرسر...
12 تير 1392

اولین کلاس آردا

اینجا کارگاه مادر و کودک هست ، اولین مدرسه آردا که دو روز در هفته از اول خرداد با مامان شرکت میکرد و کلی دوست جدید پیدا کرد. به ترتیب از راست به چپ: باران، بهنود، پارسا و آردا باز هم عکس هست... این هم چند تا از کاردستیهای آردا تو این کلاسها (البته جوجه رو داغون کرده) ...
1 تير 1392

چند قدم کوچولو

آردا درست 9 ماه و 15 روزه بود که تونست 6 قدم راه بره و در عرض 2-3 روز به 8 قدم رسوند. ولی همچنان چهار دست و پا رفتن رو ترجیح میده و میترسه و خسته میشه از راه رفتن! متاسفانه عکس مناسب موجود نمیباشد.... بعدا مراجعه فرمایید این عکس بی ربط ولی خوشگل رو فعلا داشته باشید... تا بعد! دست عمو پیوند درد نکنه..... البته عکس 7 ماهگی آرداست! ...
7 اسفند 1391