آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

ماه پنجم: اولین دندونها، چهار دست و پا رفتن و نشستن آردا

بالاخره به خونه برگشتیم. 1ماه ارومیه بودیم، خونه مامان مامان برگشتیم با یه عالمه عکس و خاطره   عکسهای اصل کاری در ادامه مطلب........ از کجا بگم... از چی شروع کنم؟؟ برای اولین بار موهای آردا رو کوتاه کردم، این عکس آخرین عکس قبل از اصلاح هست که موها رو هم نگه داشتیم اولین عروسی که آردا رفت، عروسی مهدی، پسرعموی مامان دندونهای آردا... انقدر شیطون شده، نمیذاره عکس بگیریم که این هم آش دندونی به سبک خودمون انگشت پا تو دهن آخه؟؟؟!!!! ببینید چه خوشگل نشستم؟ فقط گاهی سقوط میکنم به پشت چهار دست و پا راه میرم.... همش همینه کارم! آردا ورزشکار تلاش برای رسیدم به هزارپا!!! تلاش برا...
28 شهريور 1391

آردا نزدیک چهار ماهگی

آردا چند وقتی بود مریض بود. سه ماه و نیمه بود که دکتر تشخیص ریفلاکس داد و شروع به درمان کرد...   آردا دلش گرفته این عکس تو مسابقه نی نی سایت اول شد. یه عالمه عکس از شیرین کاریهای آردا در ادامه مطلب... آردا جت سوار!!!! این دکمه بود؟؟؟ نه اون یک بود؟؟ نه.... نه مثل اینکه اصل کار یه جای دیگه ست..... آخ جووووووون بالاخره یکی چیزی هم دست من رو گرفت! به اعتراض ادامه میدم تا بالاخره غذا بخورم خانواده سه نفره ما ...
26 مرداد 1391

آردا و کتابش

این کتابهای بئاتریس میلتر نمیدونم چه فلسفه ای توشون هست اون جلد که مخصوص شکلها بود ، تو صفحه 4 که یهو همه شکلها تو هم می رفتن آردا میخندید! این جلد هم که مخصوص پیدا و پنهانه ، صفحه 4 که میشه آردا متعجب میشه شدیـــــــــــــــد... و شروع به درآوردن صداهای عجیب و غریب میکنه!!!! این هم عکسش خدا میدونه تو اون یکی جلدها چیکار قراره بکنه!   راستی، آردا یاد گرفته کتابهاش رو ورق بزنه. عکسها در ادامه مطلب.... ...
17 مرداد 1391

سه ماه هم گذشت!

کارهایی که تو ماه گذشته کردی زیاد بودند و بزرگ، همینکه غلت زدی، یه کوچولو سینه خیز رفتی عالی بود و الان دیگه حسابی فرز هم شدی. بعضی وقتها کتاب تقویت هوش 3-6 بئاتریس میلتر رو میدیدی که هر دفعه، بدون استثناء، به صفحه چهار که میرسیدیم شروع میکردی به خنده... بلند بلند!!! خیلی دوست دارم ببینم چی میدیدی اونجا غیر از چند تا شکل قروقاطی. از اونها نتونستم عکس بگیرم ولی به زودی یه لحظه شکار میکنم. گاهی هم میشینی روبروی تلوزیون، روی تاب یا مبل و نگاه میکنی، به نظر میاد همیشه خوشت نمیاد از تلوزیون، چون زود رو برمیگردونی و مامان رو صدا میکنی. از مهمترین تفریحات طول روزت هم اینه که مامان دلقک بشه و تو بزنی زیر خنده... بلند بلند... با جیغ و ذوق! طوری...
3 مرداد 1391

سینه خیز میرم!

امروز تو 90 روزگی حدود نیم متر سینه خیز رفتم! این عکس آخر کار بود تو ادامه مطلب ببینید از کجا تا کجا اومدم..... دیروز همش میخواستم این ماشین دیوونه رو بگیرم که هی اینور اونور میرفت و بوق میزد اما هرچی زور زدم نشد که نشد... فقط پتو رو مچاله کردم. امروز مامان منو اینجا گذاشته رفت که به کارهاش برسه وقتی برگشت رسیده بودم اینجا و دیگه خسته شدم.... ...
30 تير 1391

غلت زدم!

دیروز تو 79 روزگی بالاخره کامل غلت زدم. اما مامان تا امشب موفق نشده بود ازم عکس بگیره.   اگه می خواهید ببینید چطوری غلت زدم برید به ادامه مطلب.... اینجا بودم کلی زور زدم اینجوری شدم و یه چرخ هم اینوری دیدین یه دور کامل زدم و حدود یک متر حرکت کردم! ...
18 تير 1391