آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

21 ماهگی

هر روز کلمات جدید، حرفهای جدید، ایتکارات جدید و صد البته خرابکاریهای جدید آردا ما رو شگفت زده میکنه یه خورده حرف گوش کن تر شده و با اینکه یک بند داره حرف میزنه  اما تقریبا در مورد حرفهاش فکر میکنه کاملا پوشک رو کنار گذاشتیم و دیگه حتی صدا هم نمیکنه، خودش میره تو قصریش میشنه و درپایان کار با کلمه " آهااااان" پایان کار رو اعلام میکنه. و یه چیز مهم دیگه... کم کم داره وابستگیش به شیر مادر کمتر میشه، شبها بعد از خاموش شدن چراغها تا صبح که هوا روشن بشه، شیر نمیخواد. تو خیابون همه ماشینهای پلیس و اتوبوس و موتور و 206 و پراید رو نشون میده و پوئیس، اوتوتی، موتو ، بابابی (ماشین بابابزرگ) و بابانین کی (ماشین بابا) اسم میبره. علاوه بر اونها...
1 بهمن 1392

اولین برف بازی، دومین یلدا

اولین برف بازی در ارومیه و خونه مامان بزرگ و هندونه خوران بقیه عکسها... چند تا عکس از ددرهای این ماه آردا: پاروی نقلی مخصوص آردا و اما...... تلاش آردا برای بریدن و خوردن هندونه آردا و هلیا میز شام خانوادگی ما   ...
1 بهمن 1392

پاییز

هیچی دیگه! آردا پسر همش در حال خرابکاریه و به تمام ارتفاعاتی که قبلا دستش نمیرسید الان صندلی میاره و میره روش تا دستش برسه. از طبقات یخچال بالا میره، آیفون خونه رو کلا کنده گذاشته زمین، در فر آجاق گاز رو باز میکنه میره بالا و آشپزی میکنه، گاهی هویج از یخچال برمیداره و یه چیزی میذاره زیرپاش و هویج رو میذاره تو مایکرویو و دکمه هاش رو میزنه و منتظر میشه پخته بشه!!! همه کشوهایی که قبلا نمیتونست باز کنه الان باز میکنه و در طول اکثر کارها داره می شمره: یه... دو..... سه....چار....پـــــــن... سیس.... روزی یکبار شیشه اسپند و وسیله مربوط (که نمیدونم اسمش چیه) رو میاره و به مامان دستور میده اسپند دود کنه و تازه دور سرش بچرخونه، اون هم فقط وسط هال ...
25 آذر 1392

جشن سلامتی

خدا رو شکر آردا 3 روز بیشتر مریض نبود و خیلی زود سلامتی خودش رو بدست آورد و مثل قبل شروع به شیطنت و بپر بپر کرد. در واقع به قول بابایی "بازگشت آردا " حسابی خوشحالمون کرد. از همه دوستانی که  لطف کرده بودند و از طرق مختلف جویای حال آردا بودند تشکر میکنم این هم از عکسهای جشنی که عمه اعظم برای خوب شدن  آردا گرفته بود     ...
15 آبان 1392

مرگ بر ریفلاکس!

ریفلاکسی که یکسال پیش باهاش خداحافظی کرده بودیم دوباره برگشت. اینبار آردا رو از پاانداخت و مامان رو خون جیگر کرد. واکسن 18 ماهگی رو که زدیم آردا شروع کرد به استفراغ کردن، بی اشتها و بدقلق شد. 24 ساعت بعد بیحال و سست شد و عصر همون روز استفراغهاش شدت گرفت و آردا رو به بیمارستان کشوند. آردا پسر آندوسکوپی شد و مشخص شد معده و مری التهاب پیدا کرده. حالا کسی نمیدونه اینها فقط به خاطر واکسن بوده، به خاطر ویروس بوده، به خاطر آلرژی بوده یا به خاطر همه اینها. چیزی که مشخصه اینه که ریفلاکس آردا با شدت بیشتر برگشت! پسر گلم، انشالله تنت هیچوقت درد و دلت هیچوقت غم نبینه که مامان تحمل دیدن خستگی چشمهات رو نداره. همیشه سالم و سلامت باش عزیز دلم...
9 آبان 1392

پیک نیک پاییزه

روز عید غدیر با خانواده بابا رفتیم  پارک و ددر باز هم عکس...... بازی بازی مامان بیا هواپیمای منو از عمو بگیر، فقط خودش داره بازی میکنه آخ جون کبااااااااااب عمو بده من هم سیخ بزنم، بلدماااااا نمیدم، همش مال خودمه کشتی گیری چرت بعد از ظهر با بابا ما سه تا همه مون از راست به چپ مامان، بابا، من،عمه سپیده، عمو بابک، عمو علی، عمه اعظم، مامان عالیه (مامان بابا) ...
7 آبان 1392

یک سال و نیم!

18 ماه هم تموم شد و الان دیگه دست طوطی رو از پشت بستم، هر کی هر چی میگه تکرار میکنم و خیلی تلاش میکنم تا تلفظ صحیحی بکنم یک سری از کلمات من که به طور واضح و به موقع تکرار میکنم و مامان یادش مونده  ماشین- باطری- گل(بیا) -ور (بده) - بورا، اورا (اینجا ، اونجا)- الو- بله- نه- پوف (فوت کن) - غذا - سلام -من - مامانی - بابایی- ممه - جیز - داخ=داغ - چیزا=چراغ - ماماغا=دولانماغا (گردش) - باغلا (ببند)-  ددر-  قای=قاپی-  یویو = یومورتا (تخم مرغ) گاهی هم همون یومورتا - قاءیز=قارپز (هندونه) - لای لا- نای نا - گدخ (بریم) - پیشی - میو - زئافه=زرافه  -دازه=درازه - ببارک=بهارک - بازی - عمه - گؤز(چشم) - توک(مو) - ناءنگی= نارن...
7 آبان 1392

خانه کودک اردیبهشت

بعد از وقفه ای که تو کلاسهای کارگاه پرورش پیش اومد به اردیبهشت ترانسفر کردیم اینجا هم بسیار جذابه و لذت می بریم تا می رسیم تو کوچه آردا به عشق زئافه (همون زرافه) میخواد خودش رو از ماشین بنداره بیرون یک عالمه عکس خوشگل هم هست تفریح   هنر (فقطیک جلسه عکس گرفتم چون کار آزاد بود و فرصت عکاسی پیدا کردم) آردا هنوز نفهمیدی هر چیز سفیدی رو که نمیشه نوشت آخـــــــــــه! در جهت عقربه های ساعت: آردا، آرش، روشا، بردیا، ارغوان، نورا این هم تاج سرخ پوستی کار خود آردا که همه موهاش چسبی شده بود و کلی دردسر ساز شد تغذیه خرابکاری   ...
7 آبان 1392

آردا و توله ببر!

بله... اصلا هم فتو شاپ نیست! آردا داره یه دونه ببر رو ناز میکنه جمعه شب (12 مهر) برای اولین بار آردا رفت سیرک ببینه کلی ذوق کرد و خوشش اومد و چنان از ته دل تشویق میکرد که تعجب کرده بودیم این هم یه عکس دیگه کنار ببر گرامی که فکر نکنم حتی خودش هر روزی باورش بشه  اینقدر خوشحال بوده از مجاورت با یه بــــــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــر!!!   ...
15 مهر 1392