آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 15 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

سفر به گیلان

بالاخره دریا رو دیدی! چند وقتی بود که تو فکر سفر به شمال بودیم تا هم یه آب تنی حسابی و شن بازی جانانه بکنی ، هم آرامش پیدا کنیم.  آخر هفته گذشته رفتیم انزلی و خانواد خاله مامان با نوه هاش سدنا و طاها هم از ارومیه اومدند اونجا و چند روزی با هم بودیم انقدر کیف کردی و بازی کردی که تمام خستگی چند وقت از تن ما در رفت! تصمیم گرفتیم تند و تند ببریمت کنار دریا تا حالشو ببری . بله همچین پدر و مادری هستیم ما    کلی عکس داریم.... روز اول   روز دوم، 2 مرداد، مرداب انزلی   دومین روز دریا که حرفه ای شدی   روز...
7 مرداد 1393

بعد از مدتها برای خود خودت می نویسم

سلام آردا پسر مامان تنبل خیلی وقته نتونسته به وبلاگت سر بزنه و آپ کنه. دلایل زیادی داره که البته یکیش هم خودتی! بله... چون حتی اگه 3 ثانیه به حال خودت باشی حتما یک فاجعه به بار میاری... مامان و بابا همش در خدمتت هستند و در ساعاتی که شما خوابید ما هم خستگی در میکنیم ... والا! یه خلاصه از این مدتی که نبودم بی عکس میگم و بقیه چیزها رو با عکس الان شما حدود 7-8 تا شعر فارسی و 2-3 تا هم شعر ترکی بلدی و مش در حال سوال پرسیدنی، همه جمله هات  چرا و چه جوری و چیه و چیکارش کنیم  دارند و همش ک باید جواب بده. خودت هم که بلا شدی و هر رو حداقل یک مورد خرابکاری بزرگ یا کوچیک داری! علاقه عجیب و غریبی به ماشینهای مختلف داری طوریکه ...
7 مرداد 1393

دو ماه مانده به دوسالگی!

مهمترین خبر این ماه اینه که آردا شیر مادر رو تو 3 روز ترک کرد و جماعتی رو شاد کرد! شبها 10-12 ساعت بدون وقفه و بیداری میخوابه ولی هنوز با شیر خانوم گاوه کنار نیومده. حرف میزنه مثل بلبل و خودش میگه : آردا طوطی دی! (آردا طوطیه) تنها کلمه ای که نمیتونه بگه قستنطنیه هست که باباش اصرار داره که بگه جملات کامل و سه کلمه ای ادا میشن و دیگه دستورات یک کلمه ای هم نداریم. خاطره تعریف میکنه در حد جام جهانی و گاهی تو خونه فارسی حرف میزنه. مثلا : نکن، بده، بیا را فقط فارسی میگه. اوایل بهمن که برف شدیدی باریده بود، هروقت میرفتیم بیرون، به محض رسیدن به حیاط میگفت: بَتَر قار یاغیپ! (عجب برفی باریده!) پازلهای دوتیکه و حیوانات و میوه ها رو سه سوت درس...
6 اسفند 1392

21 ماهگی

هر روز کلمات جدید، حرفهای جدید، ایتکارات جدید و صد البته خرابکاریهای جدید آردا ما رو شگفت زده میکنه یه خورده حرف گوش کن تر شده و با اینکه یک بند داره حرف میزنه  اما تقریبا در مورد حرفهاش فکر میکنه کاملا پوشک رو کنار گذاشتیم و دیگه حتی صدا هم نمیکنه، خودش میره تو قصریش میشنه و درپایان کار با کلمه " آهااااان" پایان کار رو اعلام میکنه. و یه چیز مهم دیگه... کم کم داره وابستگیش به شیر مادر کمتر میشه، شبها بعد از خاموش شدن چراغها تا صبح که هوا روشن بشه، شیر نمیخواد. تو خیابون همه ماشینهای پلیس و اتوبوس و موتور و 206 و پراید رو نشون میده و پوئیس، اوتوتی، موتو ، بابابی (ماشین بابابزرگ) و بابانین کی (ماشین بابا) اسم میبره. علاوه بر اونها...
1 بهمن 1392

اولین برف بازی، دومین یلدا

اولین برف بازی در ارومیه و خونه مامان بزرگ و هندونه خوران بقیه عکسها... چند تا عکس از ددرهای این ماه آردا: پاروی نقلی مخصوص آردا و اما...... تلاش آردا برای بریدن و خوردن هندونه آردا و هلیا میز شام خانوادگی ما   ...
1 بهمن 1392

پاییز

هیچی دیگه! آردا پسر همش در حال خرابکاریه و به تمام ارتفاعاتی که قبلا دستش نمیرسید الان صندلی میاره و میره روش تا دستش برسه. از طبقات یخچال بالا میره، آیفون خونه رو کلا کنده گذاشته زمین، در فر آجاق گاز رو باز میکنه میره بالا و آشپزی میکنه، گاهی هویج از یخچال برمیداره و یه چیزی میذاره زیرپاش و هویج رو میذاره تو مایکرویو و دکمه هاش رو میزنه و منتظر میشه پخته بشه!!! همه کشوهایی که قبلا نمیتونست باز کنه الان باز میکنه و در طول اکثر کارها داره می شمره: یه... دو..... سه....چار....پـــــــن... سیس.... روزی یکبار شیشه اسپند و وسیله مربوط (که نمیدونم اسمش چیه) رو میاره و به مامان دستور میده اسپند دود کنه و تازه دور سرش بچرخونه، اون هم فقط وسط هال ...
25 آذر 1392