آرداآردا، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

آلبوم عکس و خاطرات آردا

اقامت یک ماهه در چالدران

تیرماه داغ امسال رو تو ییلاق خودمون سرکردیم یعنی تو خانه پدری بابا در چالدران آردا فقط تو 3-4 روز اول تمام سوراخ سنبه های خونه مامان بزرگ رو کشف و البته ویران کرد! البته خوب هر شب که داداش (پدربزرگ) آثار کارهای آردا رو میدید یا گزارش اونها رو میشنید میگفت رحیم بدتر بوده و دل امتی رو شاد و ذهن مامانی خسته رو آروم میکرد. حیاط بزرگ خونه، پسر عمو، دختر عمو و بچه های همسایه همگی موقعیتهای خوبی برای تجربه های هیجان انگیز ایجاد کردند تا آردا از لحظه لحظه حضور در اینجا لذت ببره. الان آردا به لهجه عجیب و غریبی حرف میزنه که ترکیبی از ارومیه ای و نقده ای و چالدرانی هست ، ولی با همون لهجه خنده دارش هنوز با حرفهای قلمبه خودش میتونه ما رو شگفت ...
1 مرداد 1394

یه پیک نیک حسابی

به خاطر درس و مشغله بابا خیلی کمتر از قبل فرصت داریم سه تایی با هم وقت بگذرونیم، ولی بالاخره یه روز کامل بابا رو از کتابهاش گرفتیم و حالمون جا اومد، لازم نیست چیزی بگم، از عکسها معلومه که چقدر خوش گذشته   بقیه عکسها در ادامه... ...
22 خرداد 1394

بهار 94

آردا داره آقا میشه، کم کم داره حرف مامان و بابا رو گوش میده ، برای کارهای کرده و نکرده خودش توضیح میده. همه داریم به زندگی آلاخون والاخونی خودمون تو طبقه بالای مامان بزرگ عادت میکنیم و آردا مهد کودک جدیدش "شیرین لر" رو دوست داره و صبح زود خودش میره پایین و به مامان بزرگ میگه : زنگ بزن به بابا تقی خوشگل بیاد من رو ببره مهد کودک!  خلاقیتهای زیادی از خودش نشون میده و قصه های عجیب و جالبی از خودش درمیاره و تعریف میکنه! تازگیها دروغ گفتن رو هم یاد گرفته ولی فوری اعتراف میکنه که دروغ گفته. فقط یه کار عجیبی میکنه و تمام شعرهایی که بلد هست رو با افعال منفی میخونه : خرگوش من چه ناز نیست گوشهاش چقدر دراز نیست ... یا...
21 خرداد 1394
1